لینک های وابسته به وب لاگ تورق

طبقه بندی موضوعی

جهالت/ میلان کوندرا

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۲۹ ق.ظ

***


|سجاد پورخسروانی|

Spworkform@@gmailcom


-LA IGNORANCIA-


آخرین اثرِ کوندار را خواندم: LA IGNORANCIA یا جهالت. البته نه آن جهالتی که ما در زبانِ فارسی می شناسیم. بحثِ ترمینولوژیِ نوستالژی است. درباره ی آدم هایی که یک چیزی را یک جایی جا گذاشته اند: وطن شان را، خاطراتِ کودکی شان را، عشقِ دورانِ نوجوانی شان را، آرزوهای جوانی شان را و ... الخ؛ و حالا با سعیِ بیهوده ای می خواهند به آن برگردند. به تعبیرِ کوندرا نوستالژی که ماحصلِ تکوینِ واژه گانیِ دو کلمه ی یونانیِ nostos(بازگشت) و algos (به معنایِ رنج کشیدن) است، یعنی رنج بردن از آرزوی ناکامِ بازگشت. و در نسبتی با زبانِ لاتین یعنی "درد جهالت": من از تو دورم، و این مرا اذیت می کند.

آدم های این اثر، سعی می کنند به چیزی برگردند که بازگشت پذیر نیست؛ و ناجور هم به این افسانه ی بازگشت چسبیده اند. نمی توان به پدری که مرده بازگشت. نمی توان به وطنی که بیست سال پیش از آن مهاجرت کرده ای برگردی. نمی توانی گوشی را که توی یک اتفاق از دست داده ای دوباره علم کنی سرجای ش ... و نمی توانی ناکامیِ آرزوهایِ جوانی ات را در پیری از سر بگیری. نمی شود. و آدم های این رمان به سختی می توانند این را فهم کنند. هر کدام که بخشی از آن را فهم می کند، باز به بخشِ دیگر چسبیده و رها نمی کند.

از کلیتِ کتاب، یکی همین بحثِ نوستالژی شدیداً زیباست. دیگر بحثِ خاطرات. حافظه. بحثِ نسبت با ایدئولوژی ای که در تمثیلِ کمونیسم توضیح ش می دهد و مخصوصاً بحثِ "بی گانه گی" که قرابتی با تفکر "کامو" دارد.

چند نکته ی دیگر هم:

 

  1.  

وجه تشبیه همه ی آثار کوندرا طرحِ مسئله ی "عشق" است. لااقل تا آن جا که من خوانده ام -از بار هستی و هویت و جهالت- این طرحِ مشترک در همه ی آثار وجود دارد. با توسل به این می شود گفت که به زعم او "عشق" بنیادی ترین نسبتِ وجودی آدم است(در تعریفِ هویت او). و از آن جا که این مفهوم در همه ی آثارِ کوندار دست خوشِ بی گانه گی می شود(زیرآب ش زده می شود)، پس باقیِ مفاهیم وجودی انسان نیز در نظرِ او مشمول این "بی گانه گی" و پس "بی هویتی" است.

 

  1.  

یکی از نکاتی که توی بخشِ 34 کتاب درباره ی آن صحبت می شود، بحثِ "زمان و عشق" است: "مسئله ی عشق، احتمالاً هم زمان با مرزهایی متولد شد که زمانِ در اختیارِ ما را محدود می کند."(صفحه ی 128، پاراگراف پایانی) سؤالی که مطرح می شود این است که آیا این حدِ زمان نیست که ما را مجاب به دوست داشتنِ کسی می کند؟ من عاشق می شوم. فکر می کنم که این عشق ازلی و ابدی است. بعد یارو می رود با یکی دیگر حجله اش را می بندد یا هر چه، من ناراحت می شوم. می گذرد دچارِ نوستالژی اش می شوم، اما همین که یک ماه رخِ دیگر دیدم، اسمِ یارو هم دیگر یادم نمی آید؛ یا دلایلِ دوست داشتنِ او. این تا زمانی که من ازدواج کنم ادامه دارد. گیر این جاست؟ از کجا معلوم که عشقِ ازلیِ من نسبت به این زنی که هم الآن دارم انگشتر توی دست ش می کنم رقم خورده؟ با این زنی که پیر می شوم؟ با این زنی که احتمالاً می میرم! اگر زمان نسبتِ حدّی خودش را از دست می داد، اعتبارِ ازدواج و دوست داشتنِ توحیدیِ قضیه هم جِر نمی خورد؟

 

  1.  

"بی گانه" ی کامو و "جهالت" کوندرا شبهِ بی رحمانه ای دارند که خیلی درست نمی شود از آن حرف زد؛ آن احساسِ نوعی "بی گانه"گی است که بالأخره به هر کس در مواردی روی می آورد. این بی گانه گی به زعم کامو حاصل تلاقیِ هشیارانه ی جهان و انسان است و از نظر کوندرا حاصل فقدان نوستالژی؛همان چیزی که خیلی وقت ها، خیلی از ماها در نسبتِ "افراد"، "حوادث" و "عوالم" دچارش می شویم. با آدم هایی که پیش تر می شناخته ایم "بی گانه" می شویم. با آدم هایی که دوست شان داشته ایم. با خاطرات دوران کودکی مان. با اموال مان. با اندیشه هامان. و دیگرها. کوندرا این را "فقدان غم غربت" می نامد، فقدانِ نوستالژی.

 

جهالت(La Ignorance)1999

انتشاراتِ کاروان

ترجمه ی آرش حجازی

قیمت: 3200   


***

  • پایگاه تورق

یادداشت ها  (۰)

هیچ یادداشتی هنوز ثیت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی